آرام باش اي دل شکسته خورده ام ، مي دانم که غم بزرگي داري و اين روزها حوصله ما را نداري ! مي دانم که در غم از دست دادن عشق به عزا نشسته اي.
آرام باش که اين زندگي ارزش اينهمه غم و غصه را ندارد.
مي دانم که از درد تنهايي نايي نداري و ديگر غروري نيز درونت نمانده بيخيال باش و مثل او هيچ غمي نداشته باش.اي دل بي طاقتم او رفت و ديگر نيز
برنميگردد ، منتظرش نباش.
اين لحظات زيباي زندگي را به انتظار اينکه روزي دوباره بيايد هدر نده.
او ديگر عاشق تو نيست و دلش با تو نيست.
او که رفت ديگر نمي آيد ، اگر عاشق بود هيچگاه نمي رفت.
مي دانم که هنوز هم عاشقي ، و هنوز هم منتظر آمدن او هستي ، اما از من به تو نصيحت بي خيال آن بي وفا شو.اي دل ساده ام تو با اين شکستگي
مرا نيز شکسته اي و خسته ام کردي.
اي دل بي گناهم ، هنوز هم يک عالمه خريدار داري ، و هنوز هم هستند آنهايي که آرزو دارند مال آنها باشي. برو اسير قلبي شو که لايق تو باشد ، اسير کسي شو که واقعا عاشق باشد و حرفهايش از ته دل باشد. اي دل بي گناهم او ديگر مال تو نيست ، او ديگر يک ذره نيز دوستت ندارد.
بيخيال آن بي وفا و سنگدل شو ! اگر دوستت داشت هيچگاه رهايت نميکرد.
اگر عاشقت بود بعد از رفتنش در نامه هايش بر عشق لعنت نميگفت و وجود عشق را انکار نميکرد.
آرام باش اي دل شکسته خورده ام! هنوز راه زيادي تا پايان زندگي مانده ، و هنوز هم هستند کساني که لايق تو باشند. آن سنگدل که با تو بي وفايي کرد را رها کن ، بگذار يک ذره غرور نيز در دلت بماند، خودت را در مقابل او که لايق تو نيست کوچک نکن! بس است هر چه التماس کردي و به خاکش افتادي ، بس است هر چه برايش اشک ريختي.
او رفت و ديگر نيز نمي آيد. بگذار برود ، مي دانم روزي ميرسد که قدر آن لحظاتي که با تو بود را بداند و روزي صد بار بر خودش لعنت بفرستد که چرا رهايت کرد.
|